کد مطلب:211586 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:268

جایگاه و مقام اجتماعی وی
هیچ كس مقام رفیع و برجسته ای را كه امام جعفر صادق علیه السلام در عصر خود بدان نایل شد، به دست نیاورده است.

برای امام صادق علیه السلام جایگاه خاص و منحصر به فردی در میان همه ی كسانی كه هم عصر وی بودند وجود داشت.

همه ی مسلمانان، امام صادق را وارث خاندان نبوت، ستون خیمه ی اهل بیت علیهم السلام و سمبل مبارزه علیه ظلم و بیدادگری امویان و عباسیان در نظر می گرفتند. دوستی، محبت و قبول ولایت وی بر هر مسلمان محب اهل بیت و قایل به ولایت آن ها واجب بود.

همین طور دانشمندان و خیرخواهان، امام جعفر صادق علیه السلام را شخصیتی مقتدر، دانشمند و استادی توانا می دیدند و همین طور سیاست مداران و حكام و رهبران سیاسی (به ویژه در ابتدای شكل گیری انقلاب عباسی ها علیه امویان) شخصیت او را نادیده نمی گرفتند و با وی به دشمنی برنمی خاستند.

بلكه وی را یك شخصیت برجسته ی اجتماعی با قدرت زیاد سیاسی و رهبری می دانستند كه آن اوصاف به سادگی، انكار شدنی نبود.

مقام و منزلت او حقیقتی بود كه كسی توانایی پایین آوردن آن را نداشت.

مطالعه ی تاریخ زندگی امام جعفر صادق علیه السلام و تجزیه و تحلیل رویدادها، بررسی موضع گیری ها، اعلام نظرها، نامه ها و گفت وگوهای وی و رویكرد افكار عمومی نسبت به او، مقام اجتماعی بسیار والای امام و جایگاه سیاسی او را در میان دوستان و دشمنان مشخص می كند.

در اواخر حكومت امویان ظلم و ستم آن ها علیه امام صادق علیه السلام افزون شد و سخت گیری هایشان شدت یافت. از طرف دیگر روح مبارزه طلبی هم علیه آن ها



[ صفحه 16]



بالا گرفت و طبیعی بود كه (همان طور كه در تاریخ قیام بر ضد حكومت های عباسی و اموی آمده است) اهل بیت، رهبری و پرچم داری مبارزه علیه این حكومت ها را به دست بگیرند و این عمل به خواست مردم صورت گرفت.

بنابراین، مبارزه علیه حكومت امویان با نام اهل بیت آغاز شد و طرفداران نهضت اعلام كردند كه می خواهند خلافت و امامت را به صاحبان شرعی آن برگردانند. همانا صاحبان اصلی حكومت، اهل بیت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بودند. بنابراین هر كسی كه به اهل بیت منتسب بود یا به شكلی به نوادگان فاطمه، دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله، وابسته می شد از نظر آن، مناسب پذیرش امر خلافت و امامت بود.

در چنان اوضاعی، با وجود شدت مبارزه بین طرفین درگیر و بالا گرفتن نزاع و اوج رقابت سیاسی، امام صادق علیه السلام خود را از میدان تاخت و تاز دور نگه داشت و از رویارویی مستقیم و علنی منصرف گشت. زیرا او نتایج چنین رویدادهایی را به خوبی می دانست و آگاه بود كه شعارها، دروغین است و در پشت این جنبش، نیرنگی نهفته است كه از طریق آن می خواستند اهل بیت را قربانی كنند. او كه به راستی مظهر علم و آگاهی بود و به محیط و اوضاع و احوال عصر خود كاملا آگاه بود، علویان را از قرار گرفتن در مسیر آن و فریب خوردن برحذر داشت.

آن طوری كه امام پیش بینی كرده و درباره ی آن خبر داده بود و خطرهای آن را گوشزد كرده بود، به وقوع پیوست. اما با وجود دوری گزیدن از رویدادها، عده ی زیادی به سوی وی می رفتند و همه ی چشم ها متوجه او بودند و هیچ كدام از بزرگان و رهبران قادر نبودند پایگاه وی را نادیده بگیرند، به همین جهت هر كدام از آن ها حساب ویژه ای برای وی باز كرده بودند و تأثیر وی و منزلت او را ارج می نهادند.

بر این اساس، «ابوسلمة الخلال»، یكی از بارزترین رهبران قیام علیه



[ صفحه 17]



حكومت امویان، پیكی نزد امام صادق علیه السلام می فرستد و از وی درخواست بیعت می كند. امام صادق علیه السلام نامه ی وی را می سوزاند و به درخواستش جواب نمی دهد.

از این نوع درخواست ها زیاد می شود و امام همه را رد می كند و هم چنین درخواست علویان و پیروان خود را، كه از او می خواهند شخصا خلافت را به عهده بگیرد، رد می كند. واضح است چنین رویكردی از شخصیت امام علیه السلام و تجمع افراد در اطراف او، جایگاه سیاسی و مقام اجتماعی وی را در بین معاصران خود نشان می دهد.

«ابوجعفر منصور»، خلیفه ی عباسی، سرسخت ترین دشمن امام علیه السلام بود؛ كسی كه آزار و اذیت زیادی به امام صادق علیه السلام روا داشت و چند بار او را به دلیل این كه مدیریت قیام علیه حكومت عباسی و رهبری انقلاب علیه آن ها را بر عهده گرفته بود، احضار و محاكمه كرد. او مقام والا و شخصیت بزرگ و اجتماعی امام را نمی توانست تحمل كند به طوری كه در نامه ای كه در جواب یكی از انقلابیون علوی (صاحب نفس زكیه محمد بن عبدالله بن الحسن بن علی بن ابی طالب) می نویسد، به این مسئله اعتراف می كند.

علوی نام برده، امام صادق علیه السلام را نسبت به خلافت بر ابوجعفر منصور برتر معرفی می كند و تقرب امام را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و فاطمه ی زهرا علیهاالسلام گوش زد می كند.

بخش هایی از پاسخ های ابوجعفر منصور چنین است:

«بهترین فرزندان در میان خاندان شما و برگزیدگان فضیلت از میان آن ها، همانا فرزندان كنیزكان هستند. بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله بهتر از علی بن الحسین علیه السلام كه فرزند یك كنیز بود به دنیا نیامده است و بهتر از جد تو حسن بن حسین و همین طور مانند محمد بن علی (امام محمد باقر علیه السلام) كه مادرش یك



[ صفحه 18]



كنیز بود و پدر تو و پسرش جعفر (امام جعفر صادق علیه السلام) كه مادرش كنیز بود زاده نشده است و او از تو بهتر است...» [1] .

از اسماعیل بن علی بن عبدالله بن عباس نقل شده است كه:

«روزی بر ابوجعفر منصور وارد شدم و مشاهده كردم كه ریش وی از اشك خیس بود. سپس رو به من كرد و گفت: «می دانی بر سر خاندان تو چه آمده است؟ جواب دادم: «چه آمده است ای امیرمؤمنان؟» گفت: «آقای آن ها و دانشمند آن ها و بهترین بازمانده ی آن ها فوت كرد.» گفتم: «آن كیست ای امیرمؤمنان؟» جواب داد: «جعفر بن محمد» [2] .

در مدارك و مستندات تاریخ می فهمیم كه جایگاه امام و پایگاه سیاسی - اجتماعی وی برجسته بود.

شخصیتی كه در رأس هرم اجتماعی قرار داشت و نقش مركزیت قدرت را ایفا می كرد و قطب مورد توجه دیگران بود.



[ صفحه 21]




[1] ابن اثير- الكامل في التاريخ - ج 5 - ص 539.

[2] احمد بن ابي يعقوب بن جعفر بن وهب - تاريخ يعقوبي - ج 3- ص 119.